این گروه حقاً که مؤمن اند
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهُْمْ
إِیمَانًا وَ عَلیَ رَبِّهِمْ یَتَوَکلَُّونَ(2)الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(3)
أُوْلَئکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا (4- انفال)
قرآن کریم در این بخش به پنج ویژگی کسانی که به واقع مؤمن هستند اشاره میکند و
در پایان با عبارت «أُوْلَئکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» حقانیت ایمان آنها را امضاء میکند.
آن ویژگیها که سه قسمت آن جنبه معنوی و باطنی دارد و دو قسمت آن جنبه
علمی و خارجی، عبارتند از: احساس مسئولیت، تکامل ایمان، توکل، ارتباط با خدا
و ارتباط و پیوند با خلق خدا.(7) که در آیه به این ترتیب آمده است:
1. هر وقت نام خدا برده شود، دلهای آنها به خاطر احساس مسئولیت در
پیشگاهش ترسان میگردد.
2. هنگامی که آیات خدا بر آنها خوانده شود بر ایمانشان افزوده میشود.
3. تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل میکنند.
4. نماز را (که مظهر رابطه با خداست) بر پا میدارند.
5. از آنچه به آنها روزی دادهایم در راه بندگان خدا انفاق میکنند.
دین، مایه حیات انسان و جوامع بشری است
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحُْیِیکُمْ (24- انفال)
این تعبیر کوتاهتر ین و جامعترین تعبیری است که درباره اسلام و آئین حق
آمده است. اگر کسی بپرسد اسلام هدفش چیست؟ و چه چیز میتواند به ما بدهد؟
در یک جمله کوتاه میگوییم هدفش حیات بخشیدن به بشر در تمام زمینههاست.(8)
آیه میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید اجابت کنید دعوت خدا و پیامبر را به هنگامی
که شما را به چیزی میخواند که شما را زنده میکند و این صراحت دارد در اینکه
دعوت اسلام، دعوت به سوی حیات و زندگی است حیات معنوی، حیات مادی،
حیات فرهنگی، حیات اقتصادی، حیات سیاسی به معنای واقعی، حیات اخلاقی
و اجتماعی، و بالاخره حیات و زندگی در تمام زمینههاست.
نا گفته پیداست که این روح وقتی در کالبد فرد یا جامعه دمیده میشود که اسلام
واقعی به خوبی شناخته شده و به دقت بدان عمل شود وگرنه اسم اسلام یا اسلام
آمریکایی که خود مرده است قطعاً نمیتواند حیات بخش باشد.
تقوا پیشه کنید تا در کارهایتان در نمانید
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یجَْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا وَ یُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیَِّاتِکمُْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ
اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ(29- انفال)
تقوا یا همان خداترسی که در پرهیز از محرمات الهی نمود پیدا میکند عاملی است
که برای کسب بصیرت. بصیرت آن دید با نفوذی است که پوسته ظاهر را شکافته
و به واقعیت درونی راه پیدا میکند. یکی از کاربردهای مهم این حالت که خداوند
آن را در اثر تقواپیشگی نصیب انسان میکند در تشخیص حق از باطل است.
«فرقان» به معنی چیزی است که میان دو چیز فرق میگذارد که در آیه مورد بحث
مراد ابزار فرق گذاری میان حق و باطل است، چه در اعتقادات (جدا کردن ایمان
و هدایت است از کفر و ضلالت) و چه در عمل (جدا کردن اطاعت از معصیت
و چه در رأی و نظر (جدا کردن فکر صحیح از فکر باطل)؛ آنچه مهم است این است
که همه اینها نتیجه و میوهای است که از درخت تقوا به دست میآید.(9) که
البته باید برداشتن آثار گناه و بخشش آنها را هم به این نتیجه اضافه کرد.
تا زمانی از عذاب الهی در امانیم که استغفار در بینمان رواج داشته باشد
وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کاَنَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ(33- انفال)
این کریمه دو عامل را مانع نزول بلاهایی معرفی میکند که در اثر و کفر و طغیان
بر سر اقوام گذشته آمد. این دو عامل یکی وجود رسول خدا صلی الله و علیه و آله
بود که از این دنیا رخت بر بست و عالمی را در حسرت حضورش گذاشت دیگری
استغفار یا طلب بخشش الهی است که تا انسان در این عالم وجود دارد آن هم
میتواند جریان داشته باشد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در کلامی گهربار این نکته را مطرح کرده میفرمایند:
«کَانَ فِی الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَکُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ»(10)
دو چیز در این دنیا میتواند مانع نزول عذاب الهی شود که یکی از آن دو رفت و
دیگری همچنان در دست شماست به آن خوب چنگ بزنید و محکم آن را بگیرید.
بعد فرمودند: آن امانی که از دست شما رفت رسول خدا صلی الله و علیه و آله بود
و آن دیگری که همچنان در بین شماست استغفار است و بعد همین آیه را تلاوت
کردند تا دلیل سخنشان را هم ذکر کرده باشند.
سرپرستی بیت الله الحرام فقط با پرهیزگاران است
إِنْ أَوْلِیَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََهُمْ لَا یَعْلَمُونَ(34- انفال)
پیام آیه روشن است: تنها کسانی حق سرپرستی و تولیت خانه خدا را دارند که
موحد و پرهیزگار باشند. بنابراین غیر مسلمانان و نیز کسانی که جانب تقوا
را رعایت نمیکنند نمیتوانند تولیت و مدیریت مسجدالحرام را تصاحب کنند.
گر چه این حکم در باره مسجدالحرام گفته شده است، ولی در واقع شامل همه
کانونهای دینی و مساجد و مراکز مذهبی میشود؛ حکمی که بر اساس آن
«متولیان» آنها باید از پرهیزکارترین و فعالترین مردم باشند که این کانونها
را پاک و زنده و مرکز تعلیم و تربیت و بیداری و آگاهی قرار دهند؛ نه مشتی افراد
کثیف و وابسته و خود فروخته و آلوده که این مراکز را تبدیل به محل کسب و
یا مرکز تخدیر افکار و بیگانگی از حق سازند. اگر مسلمانان همین دستور
اسلامی را در باره مساجد و کانونهای مذهبی اجرا میکردند امروز جوامع
اسلامی شکل دیگری داشت.(11)
دیگر امروز کسانی که بویی از تقوا و خداترسی نبرده اند نمیتوانستند
خود راخادم حرمین شریفین بخوانند و بر مسند تولیت این مکان مقدس تکیه بزنند.